بسم الله... آغا ما یه خبطی کردیم گفتیم سنت گذشتگانو زنده نگه داریم و یه صفایی هم به بدنمون بدیم...

 

 

به اتفاق دوستان رفتیم گرمابِّهح!

 

 

سنت ،سنتِ گذشتگان بود،تیپ کار و محیطم، محیطِ گذشتگان بود و هیچ اثری از مرمت و نوسازی و ورود تمدن به این بخش نبود ولی ناموسن قیمت، قیمت گذشتگان نبود نفری 35000 تومن دادیم که البتهههه حلالش باشه چون واقعا تا حالا کسی اینجوری پوست ما رو نکنده بود!!

 

 

اینجا خبری از سوسول بازی و مشت و مالای تایلندی و چیزی که ما فکر میکردیم نبود، بعد هر بار کشیده شدن سفیداب روی کیسه مسلما بخشی از بدن ما هم سرخ  میشد و بعد چند مرتبه تکرار این عمل کلا کنده میشد!!

 

 

یجایی هم رسید که بحث و گفتگومون با حاج آقای دلاک به زمان شاه رسید و نمیدونم سر چه مسئله ای یهو داغ حاجی تازه شد و اعصابش خرد شد و در کسری از ثانیه چون شیری بر پهلوی گوری روی کمرم افتاد... و عاااهاهاااخ

 

 

 من دیگه واقعا داشتم جان به جان آفرین تسلیم میکردم که تازه به معجزه ی صابون گلنار و شامپو تخم مرغی پی بردم.مطمعنم اگه خود گلنار اونجا بود انقد کف نمیکرد که حاجی اینجوری این صابونو به کف آورد !!!

 

 

بعد 1ساعت حاجی از شستشو دست کشید و در وقت های اضافه دو تا سطل آب ریخت رو سرم تا تازه بتونم چشامو وا کنم ولی خب این همه ی داستان نبود...الان تازه داره جای اون ضربات و کیسه کشیدنا میسوزه...

 

 

 

 

 

ولی واقعا جای باحالیه یه بار حتما تجربه کنید.هم واسه اینکه بفهمید گذشتگان چرا انقد بدنشون مقاوم شده هم واسه اینکه خاطره بشه،مث ما که واسمون خاطره شد!