قسمت آخر


با سپری شدن دیدارهای سخت و نسبتا سنگینِ قبل،حالا باید با تیم جوان و جویای نامِ اقتصاد96بازی میکردیم.برای این مسابقه تمرین کرده و آماده بودیم. البته ازآنجا که وزن بچه های ما ، دوبرابر اقتصادی ها بود از ابتدا تنه زدن و ردشدن روی حریف در دستور کار ما قرار گرفت و بنده،ذلی و کهن مامورین اجرای این تاکتیک پیچیده بودیم...

قبل از بازی حدود40دقیقه در سالن ورزشی دانشگاه گرم کردیم،تا حدی که دیگه داغ نموده،نفسمان نیز برید.اما باز از حریف خبری نشد گویی که به آنها الهام شده بود اگربیایند و ببرند، هم فقط ما را برده اند و بازی های بعدی را مسلما باید با عصا ادامه دهند... درآخر این تیم ما بود که3_0 برنده ی مسابقه شد و مجید به عنوان بهترین دروازه بان لیگ با بیشترین کلین شیت دست یافت(البته همه ی این القاب صرفا از سوی تیم خودمان به ایشان داده شده و هیچ ارزش مادی و معنوی و صحتی ندارد)!!

تیم داوری که بیکار بود و مسابقه ای برای قضاوت نداشت به تیم ما پیشنهاد یک بازی دوستانه را داد که البته در همین دیدار دوستانه بنده در دقیقه ی 10با تکلی تیز و خرکی داور اول را از پا درآوردم و بعد از این نیز بعلت مصدومیت زمین را ترک کردم.

این مسابقه تمام شد و حالا پرتقال های علامه منتظر دربی مدیریت بودند...


دیدار آخر با تیم مدیریت بازرگانی(همونایی که لباس صورتی مزخرفی داشتند، از اول هم الکی دوسداشتیم حالشونو بگیریم)


حالا امتیازات تیم ها بگونه ای بود که هریک از تیم های ما یا بازرگانی ها در این مسابقه پیروز میشدند در گروه صعود میکردند و دیگری حذف میشد.ما با اینکه مسابقه ای را نبرده بودیم اما همچنان معتقد بودیم که هنوز خیلی زمین خالی نشده که قورباغه بخواهد هفت تیرکشی کند و تا ما هستیم به هیج وجه نباید به بازرگانی ها اجازه ی صعود بدهیم،آنها نیز یک بازیکن سیه چُرده ی قد بلند و بازی ساز آورده بودند که حسابی با مهاجمشان هماهنگ بود و دروازه بانشان هم عملکرد خوبی داشت و هرطور بود میخواستند این بازی را نیز همچون دو بازی قبل ببرند.

قبل مسابقه گروه های کلاسی و دوستانمان پر شده بود از پیام های بروید ببرید،توباید گل بزنی و البته پیام هایی با الفاظ رکیک تر از سوی پسرها.که خب همه بیانگر حساسیت بازی بود،سجاد در این میان مدام از لحظات قبل مسابقه فیلم میگرفت و در تلگرام منتشر مینمود و بیخودی کری خوانی میکرد،ذلی و وحید ،شادی بعد از گل تمرین میکردند، ایزدپرز لبو میپخت و روحیه میداد،کهن در گوشه ای نشسته به همه لبخند میزد و امید هم پشت  موتور از خانی آباد به سمت خوابگاه رهسپار بود و بنده نیز با همه در اتاق همراهی میکردم و منتظر جشن پیروزی پس از بازی بودم


شروع مسابقه


با آغاز مسابقه باز هوادارانمان ورزشگاه را پرنموده و از همان ابتدا تشویق های خرکی و انفجاری خود را شروع نمودند.چند دقیقه ای نگذشته بود که وحید با یک حرکت انفرادی خفن دو نفر را از پیش رو برداشت و دروازه ی  حریف را باز کرد.با این گل همه از خود بیخود شده و حسابی حال کردیم اما در ادامه این بازرگانی ها بودند که گل تساوی را به ثمر رساندند و پس از چند دقیقه گل دوم نیز وارد دروازه ی ما شد...

استرس بالا گرفته بود و در دقایق پایانی با ضربه ی سر فرزاد گل دوم خود را به ثمر رساندیم اما نمیدانم چه شد که دوباره با یک سوتی از سوی مجید گل سوم را دریافت نمودیم،پس از این گل امید خود به درون دروازه رفت تا شاید بتواند در دروازه بیشتر به تیم کمک کند اما اینگونه نبود و در ثانیه های آخر با سوتیِ خودِ امیدگل چهارم نیز وارد دروازه ی ما شد و پرتقال ها خونی شدند.بعد از باخت و حذف تیممان از گروه، همه ی بچه ها به یک گوشه افتادند و انصافا از این باخت ناراحت شدیم،همه ی تلاشهای یک تیم ناآماده و تمرین نکرده که صرفا برای دورهم جمع شدن و گرفتن شورت ورزشی تیم داده بودند در این بازی به باد رفت و تیم قوی تر پیروز شد،اما ما شده بودیم همان آقازاده ای که پدرش دکتر است و خودش درس نخوانده،همه از ما توقع نمره ی بیست داشتند و خودمان هم باورمان شده بود...

بعد بازی اما دوباره سیل سوالات در مورد نتیجه روانه شد اما این بار بازرگانی ها پیش قدم شده بودند و برد4_2خود مقابل پرتقال های علامه را به همه اعلام نموده بودند و دیگر تحریف خبری از سوی ما امکان پذیر نبود،درنتیجه از در مظلوم نمایی وارد شده و سریع به همه گفتیم که : (تلاشمان را کردیم ولی بازیِ سختی بود).سریعا، عکس از ناخن شکسته ی  شست پای ذلی، با تیتر مصدومیت شدید ذلی بدلیل تکل وحشیانه ی حریف منتشر گردید (که قطعا امکان نداشت کسی بتواند از این کار ها بکند و تا جایی که بنده یادم است این ذلی بود که ابتدا فرد را هل میداد و سپس مثل سفره روی فرد پهن میشد تا مطمئن شود در ادامه این مهره ی حریف دیگر قادر به انجام بازی با کیفیت سابق نیست و نمازهایش را هم باید تا اطلاع ثانوی شکسته بخواند).در ادامه من هم از همه ی هوادارن عذرخواهی نموده و اذعان داشتم که گردن و زانو ی بنده در این دیدار بشدت آسیب دیده تا در نهایت شیرینی برد را به ارمغان بیاوریم اما نشده و شاید قسمتمان شکست بوده و ازین حرفا،سپس سُوس موشکی را از یخچال بیرون آورده و روی زانویم را آغشته به سوس کچاپ نمودم و آنرا پانسمان کردم و در آخر این تصویر پای علی(یعنی خودم) بود که توسط سجاد منتشر شد و در زیر آن عکس نیز جواب بنده به این عکس توجه همه را جبه خود جلب میکرد که:  ( آقا سجاد خواهشا این عکسا رو نذار توی گروه)

اما حرف آخر و نکته ی اخلاقی!!

در نهایت لیگ به پایان رسید و پرتقال های علامه با تمام حاشیه های شیرین خود از مسابقات خداحافظی کردند،ما به اصل موضوع و هدف اولیه ی خود یعنی لباس و شورت ورزشی رسیدیم اما به اهداف کاذب بعدی که از ابتدا هم میدانستیم رسیدن به آن ها دشوار است دست نیافتیم.گاهی اوقات مسیری را به راحتی و با یک انتخاب ضایع و الکی برمیگزینیم اما در ادامه توقعات اطرافیان ازما تغییر میکند،فشار روانی و انتظارات فردی از خودمان بیشتر میشود و البته تلخی چشیدن طعم شکست برایمان بسیار دشوار است در این میان تنها دوستان واقعی هستند که همراهی با آنها سختی ها را آسان و تلخی ها را شیرین میکند...

تشکرنامه:

بشدت از ایزدپرز به سبب تلاشهایش برای تدارکات، اسکان و سرپرستی تیم ممنونم.

از فرزاد بعلت به ثمر رساندن گل و نبود3هفته ایش و از وحید بخاطر دلسوزی و راهنمایی هایش برای بازی روی زمین و پاسکاری و گل زدن تشکر میکنم.

از کهن بدلیل لبخندهای ملیح و وقار و سنگینی در تیم متشکرم.

از ذلی و مجید به سبب ویس های خفنشان در گروه، تولید محتوای فرهنگی و رقص هایشان در اتاق تشکر میکنم.

از امید که هربار از آنور شهر به ما میپیوست و تیم را رهبری مینمود و بازی در هوا را پیشنهاد میکرد ، ممنونم.

مجددا از ذلی و امید و مجید بدلیل بازی خطرناک و افتادن روی حریف و استفاده از فنون کشتی آزاد و فوتبال آمریکایی که سبب شد حتی کاپ اخلاق هم نصیبمان نشود،سپاسگزارم.

در آخر از تلاشهای بی وقفه ی سجاد برای پوشش خبری مسابقات و عملکرد خیره کننده اش در دروازه در دیدار اول که 4_1 باختیم نهایت تشکر را دارم.

محسن اما بیشترین گل را به ثمر رساند و البته این شاید بخاطر عدم حضورش در اردوهای تیم و عدم همراهی با سایر بازیکنان بود،قدردان تلاشهای او نیز هستیم.

                                                                                                 یاعلی مدد                                   

                                                                                   خداحافظ پرتقال های علامه