آقای تام در کنار عده ای از شخصیت های کارتونی محبوبمان در کنار جوب خیابان نشسته بود و صفحات مجازی گوشی خود را چک میکرد و با دوستانش حرف میزد.

آقای تام با مرور چند خبر قتل و غارت که مربوط به کشورهای شاخ آفریقا بود، رو به دوستانش کرده و گفت : چقدر خوب است که امنیت داریم!

در همین حین یکی از دوستانش یعنی آقای دکتر ارنست گفت: من حقوق بازنشستگی و مبلغ زیادی از سرمایه ی زندگیم را در یکی از موسسات مالی سپرده گذاری نموده بودم و اینک متوجه شدم که مدیران موسسه تمام مبالغ را برداشته و فلنگ را بسته اند و بنده هم دستم به هیچ کجا بند نیست!(امنیت اقتصادی)

 

آقای تام با شنیدن این خبر سری به نشانه ی تاسف تکان داده و گفت: چقدر خوبست که امنیت داریم . شما نیز هرچند پولت را دزدیده اند اما شب به آسودگی در کنار فرزندانت میخوابی و آسوده ای.

در این لحظه ملوان زبل نگاهی به جمع انداخته و گفت: به علت پارازیت و موج های محیطی فرزند 5 ماهه ام سقط شد و بنده نیز به دلیل آلودگی هوا دچار بیماری ریوی شده ام و بزودی به اتفاق خانواده از این شهر نقل مکان خواهیم کرد!

(امنیت زیست محیطی)

آقای تام این بار نیز سری به نشانه ی تاسف تکان داده و گفت: اما چقدر خوبست که امنیت داریم. شما و خانوادتان شاید دچار مشکلاتی شده اید اما در نهایت در کنار هم میتوانید با آسودگی در شهری دیگر زندگی کنید.

 

پلنگ صورتی که به تازگی شاگرد یک مغازه ی سوپرمارکت شده بود نیز در حالیکه کارتن های خالی را عقب وانت میریخت به جمع سلام داده و پس از احوال پرسی کوتاه گفت: بنده دکترای علوم سیاسی دارم اما این روزها بدون رابطه و آشنا، کاری برایمان پیدا نمیشود و مجبوریم برای سیر کردن شکم خود به هر کاری مشغول شویم.(امنیت علمی)

 

آقای تام اینبار لبخندی زده و بدون آنکه به پلنگ صورتی نگاهی کند، میگوید: جوان های امروزی توقعات بالایی دارند و اصلا شکر گذار نعمت هایی چون امنیت نیستند!

 

شرک غول سبز دوستداشتنی نیز پس از پایان تماسش، با افسوس خطاب به جمع گفت: امروز گوشی همسرم را هک کرده اند و تمام اطلاعاتش را برداشته اند، البته چیز مهمی در گوشی نبود ولی متاسفانه در صفحات مجازی همسرم مطالبی منتشر نموده اند که دور از شان خانوده ی ما است.(امنیت سایبری)

آقای تام این بار نیز با گوشی خود سریع آیدی همسر شرک را سرچ نموده و با دیدن برخی مطالب مستهجن و غیراخلاقی مانند شاتوت، سرخ شد و خندید و با همان خنده ی مزخرفش گفت: اما امنیت داریم و این باعث شده  تا همه در کنار هم شاد باشیم و آرامش را حس کنیم،این فضای مجازی هم ماهیتا همین مدلیست!

هنوز حرف آقای تام تمام نشده که دو ماشین در خیابان با هم تصادف کردند و راننده هایشان با پرخاش و فحاشی از خودرو پیاده شده و با یکدیگر درگیر شدند. بعد از چند دقیقه دماغ مورچه خوار بوسیله ی قفل فرمان له شده و لاله ی گوش مورچه نیز، از دهان مورچه خوار بیرون آمد.(امنیت اخلاقی،روانی،اجتماعی)

آقای تام که در این میان با گوشی از حادثه فیلم میگرفت و هیجان زده شده بود: بار دیگر به اطرافیان خود متذکر شد: چقدر خوبست که امنیت داریم و ملت میتوانند بی دغدغه با هم در گیر شوند!

در همین لحظه گربه سگ با آقای تام، تماس گرفتند و از او در مورد مشارکت جهت واردات دستگاه های صنعتی پیشرفته ی تولیدکننده ی برق خورشیدی سوال کردند.

آقای تام با شنیدن اسم کشورخارجی سازنده ی دستگاه، بسیار ناراحت شده و گفت: ما از اینکه به خارجی ها وابسته نیستیم خرسندیم، آنگاه شما با نهایت بی شرمی به ما پیشنهاد واردات میدهید؟

تلفن قطع شد و نرخ ارز 80 درصد صعود کرد، آقای تام همچنان که از امنیت و عدم وابستگی خوشحال بود، به منشی خود که خانم جوانی زیبا، خوش هیکل و البته با روابط عمومی بالا بود تماس گرفت و ضمن اطلاع از وضعیت ترخیص بیل و کلنگ هایی که جدیدا وارد نموده بودند، دستور داد تا پول های شرکت را از بانک داخلی بیرون کشیده و به حساب بانک خارجی منتقل کند.(اندکی واردات بی رویه و اختلاس)

در همین لحظه آقای تام سرجای خود نشست اما این بار گویا عده ای ننشسته بودند، عروسکها در اعتراض به وضع حقوق های معوق پروژه ی داستان عروسک های3 و شرایط اجتماعی و اقتصادی حاکم بر جامعه دست به تظاهرات مسالمت آمیز زده بودند.

آقای تام با دیدن این وضعیت ابتدا سلفی گرفته و سپس دستی به زانوی خود زده و گفت: چقدر خوبست که امنی...

هنوز کلامش پایان نیافته بود که یک عدد گلوله ی پلاستیکی پلیس ضد شورش تحت نظر شردِر، به درون حلقش شلیک شد و همچنان که تام روی زمین میخزید، از تمام سورخ های بدنش گاز اشک آور ساطع شد!

 در طول این داستان آقای جری یعنی دشمن اصلی تام در خانه ی خود پنیر گاز میزد و دستگاه ضد تله میساخت اما تام با همه ی توهم و افکارخویش ترکید و مدتی بعد بدلیل وجود مشکلات عدیده ی بیمارستان ها، برای درمان به ایران منتقل شد!