از قدیم اینگونه میگویند:هر چه هست میگذرد و تمام میشود... اما بنده سوالی دارم، چه گذشتنی؟

 یا در واقع چگونه گذشتنی؟! آیا واقعا کیفیت مهم نیست؟

 

زمانی که کنکور کارشناسی داشتیم، روزانه 10ساعت درس میخواندیم و هر روز رویا ی قبولی و کابوس ناکامی کنکور را در سر میگذراندیم و شب کنکور خواب به چشممان نمی آمد و هنگامیکه سرجلسه ی امتحان بودیم قلبمان در حلقمان بندری میرقصید.

آن روز ها گذشت و حالا کنکور ارشد را از سر گذراندیم اما با کیفیتی متفاوت!

دانش آموزان باانگیزه ی دیروز حالا یا خواب بودند یا سرکار و یا صرفا نیزه ای بدست گرفته و در خیل عظیم سیاهی لشگران منتظر فرمان آتش بس و پایان آزمون کارشناسی ارشد روی صندلی هایشان نشسته بودند.

 جلسه ی آزمون حالا پر شده بود از مردمان 40 و 50 ساله ای که کاملا مشخص بود برای کسب علم تعالی بیشتر و نه برای ترفیع درجه و حقوق بازنشستگی  آمده اند!

فضای باحالی بود و بنده حس کودکی را داشتم که به زورخانه ای رفته و مشغول تماشای تنبک نوازی مرشد است.

آزمون شروع شد و مشخص شد عده ای کلا نمی آیند! آنهایی هم که بودند ، هنوز نیامده روی صندلی لمیده و کیک و ساندیس هایشان را خوردند، بعد با خیالی آسوده دفترچه ی سوالات را برداشته و نگاهی اجمالی به دروس آن انداختند و در آخر بعد از چندبار زیر و رو کردن صفحاتِ آن، با یک حس "هیچ گ*** نمی توانم بخورمِ" خیلی خاصی که البته در پشت اعتماد بنفس کاذب ناشی از پست های بیخود کاریشان گم شده بود، نگاهی همچون نگاه باجناغ ها به هم، به دفترچه انداختند و چندین سوال را بصورت رندوم و شانسی پاسخ دادند.

 

هنوز کلام در دهان مراقب مبنی بر اینکه میتوانید بروید، منعقد نشده بود که همچون زنبورهایی که ملکه شان را در جایی گیر انداخته باشند، برخواسته و پاسخنامه ها را تحویل دادند.بنده نیز پس از مدتی پاسخنامه را تقدیم نموده و از سالن خارج شدم البته بدون هیچ حس مبهم و پوچ و رویا پردازی در مورد روزهای خوب پس از قبولی یا بدبختی های پس از مردودی، که پس از کنکور کارشناسی داشتم.

 

کیفیتِ گذشتن یعنی همین حکایتی که از کنکور برایتان گفتم.البته کنکور خیلی خوب بود چرا که شوخی شوخی میلیاردها تومان به جیب دولت خدمتگذار رفت،عده ای از بیکاری درآمده و مراقب امتحان شدند، راننده های اسنپ وتپسی 6 صبح هم بیکار نماندند و البته از خاطرات کنکور ارشد و دکترایشان برای مسافرینشان گفتند،چاپ خانه ها حسابی حال کرده و کلی برگه ی آزمون و پاسخنامه ی زیبا چاپ نموندند، داغون ترین کارخانه های تولید آب میوه و کیک ایران طعم شیرین رونق را چشیده و جنس های زپرتیشان را آب کردند،عده ای به بهانه ی کنکور برای خود 2 روز ماموریت کاری رد نموده و پس از 30 دقیقه آزمون به دیدار فامیل و اقوام رفته و صله رحم بجا آوردند که ان شا الله تعالی یک در دنیا و صد در آخرت بر کمرشان بخورد، تعداد زیادی از لیسانسه های بیکار کاهش یافته و احتمالا دو سه سال دیگر به فوق لیسانسه های بیکار اضافه میشوند،عده ای که در کانال ها و صفحات مجازی به تحلیل خبر و انتشار موسیقی و عکس و پست و استوری بودند سرگرم دادن کنکور شدند و کار فیلترگران عزیز کمتر شد،فراریان از سربازی و خدمت، خود را درآغوشِ از همیشه بازترِ نه دانشگاه بلکه بنگاه های پیام نور و آزاد و غیرانتفاعی و علمی کاربردی و بیا قربونت برم مدرکت با من، افکندند .

 در نهایت باید بگویم به جز عده ی اندکی که حقیقتا شیفته ی علمند و همت بلندی دارند و اگر در بیابان هم باشند راهی برای موفقیت و شکوفایی میابند و من هم برایشان آرزوی موفقیت و سربلندی دارم، جوان های زیادی همچنان ناامید از جامعه و بی انگیزه تر از دیروز، کورمال کورمال پیش می روند و نمی دانند در نهایت چه خواهد شد و اصلا هدفشان چیست و چه میخواهند، فقط راهی را طی میکنند که فشار استرسی کمتری دارد و توده ی مردم آنرا هرچند به اشتباه، بیشتر میستایند. ما جوانیم اما از درون پیر شده ایم، ای کاش کسی پدری کند و اندکی به نیروی جوان بها دهد.