http://s8.picofile.com/file/8322809176/%D9%BE%D9%88%D8%B3%D8%AA_%D9%BE%D8%B1%D8%AA%D9%82%D8%A7%D9%84.jpg

خروس خوان

نوشته هایی نه چندان بیخودی به قلم علی دهقانی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مرگ» ثبت شده است

سقوط



امیلی از خودرو پیاده شد، هنوز سرش گیج میرفت و گلویش می سوخت.شاسی کاپوت را کشید و تلوتلو خوران به طرف آن قدم برداشت.دود سفیدی از اطراف کاپوت خارج میشد و صدای جوشیدن آب شنیده میشد، با دستپاچگی و کلافگی بطری آب معدنی نیمه پری که به همراه داشت را روی موتور خالی کرد و کنار ایستاد، بخار سپیدی ازموتور به هوا بلند شد و تمام آب در یک آن ناپدید شد.امیلی خسته و ناامید چند دقیقه ای کنار خودرو به امید عبور رهگذری ایستاد و سپس همانجا نشست و به خودرو تکیه داد.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱
علی دهقانی

تلخ مثل مرگ

این داستان رو با صدایی واضح و در آرامش بخونید.

 

 

یه شب سرد و بارونی و کاملا زمستونی، تنها تووی خونه نشسته بودم و سرم پر شده بود از فکرای بیخودی و بیهوده.لباسامو پوشیدم و تصمیم گرفتم زودتر از خونه بزنم بیرون تا شاید دیدن دوستام بتونه بهم آرامش بده و حالمو خوب کنه.

 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی دهقانی