پرده ی اول
حدود سال 1354بود که مشغول تمرین بودیم که ابراهیم وارد سالن شد و یکی از دوستان هم بعد از او وارد سالن شد و بی مقدمه گفت: داداش ابراهیم ، تیپ وهیکلت خیلی جالب شده.وقتی داشتی تو راه می اومدی دوتا دختر پشت سرت بودن و مرتب از تو حرف می زدن،شلوار وپیراهن شیک که پوشیده بودی و از ساک ورزشی هم که دستت بود، کاملاً مشخص بود ورزشکاری.
قسمت آخر
با سپری شدن دیدارهای سخت و نسبتا سنگینِ قبل،حالا باید با تیم جوان و جویای نامِ اقتصاد96بازی میکردیم.برای این مسابقه تمرین کرده و آماده بودیم. البته ازآنجا که وزن بچه های ما ، دوبرابر اقتصادی ها بود از ابتدا تنه زدن و ردشدن روی حریف در دستور کار ما قرار گرفت و بنده،ذلی و کهن مامورین اجرای این تاکتیک پیچیده بودیم...