موضوعی که در این نوشته به آن می پردازم،ترس است. 

ترس،هراس،فوبیا یا هر اصطلاح دیگری که در ذهنتان است یک معنا و مفهوم کلی دارد، ترس به احساسِ طبیعیِ ناخوشایندی تلقی میشود که در مقابل پدیده ای طبیعی یا غیرطبیعی از خود بروز میدهیم.

با یک جستجوی سریع و ساده میتوانید به این نکته پی ببرید که در جهان ، به تعداد آدمهای روی زمین راه های ترسیدن وجود دارد! از ترس از سوسک ،ارتفاع ،جمعیت ،نوزاد و تاریکی گرفته تا ترس از دزد و پلیس و گونی و آمپول و دکتر.

اما از انواع ترس که بگذریم میرسیم به این نکته که در بعضی از مناطق یک ترس معنا ندارد و در منطقه ای دیگر همان ترس خیلی خیلی زیاد معنا دارد!

برای مثال به نظر شما در عراق با آن همه حملات تروریستی کسی از صدای موشک و انفجار میترسد؟در چین آیا کسی از سوسک و سایر حشرات میترسد(بنظر من که در اکثر مواقع این سوسک است که تا فرد را میبیند ترسیده و میگریزد!!)؟آیا در آلمان با آن همه آزاد راه ها و کمپانی های خودروسازی بزرگ که استانداردهای ایمنی فراتر از سطح جهانی (و البته پایین تر از سطح استانداردهای خودروسازی ایران!!) را دارند کسی از کشته شدن بر اثر تصادف با سرعت هشتادکیلومتر میترسد؟در تایلند که نرخ بیکاری در آن یک درصد است آیا کسی از بیکاری هراس دارد؟

ترس ها را که میسنجیم میبینیم خیلی ها حتی از وجدان و مردم ِهموطن خود نیز میترسند(چه مسخره و سوسول است!!)مثلا چندی پیش وزیرامور اقتصادی کره ی جنوبی به علت قطعی یک ساعته ی برق(فقط یک ساعت!!)از همه ی ملت عذرخواهی نمود و استعفا داد.

برخی نیز هستند که از هیچ چیز حس میکنند نمی ترسند و باید بقیه از آنها بترسند مثلا کره ی شمالی در پاسخ به پیروزی حریف آمریکایی خود در مسابقات جهانی ووشو ،یک موشک قاره پیما با قابلیت نصب کلاهک اتمی را به هوا پرتاب کرد تا آمریکایی ها حساب دستشان آید و دیگر پیروز نشوند!

برخورد با ترس و عوامل ایجاد ترس نیز گوناگون است مثلا گاهی از ترس حمله ی گرگ ،آتش روشن میکنی یا از ترس خوردن سر راننده به فرمان ،کیسه ی هوا میسازی یا در مقابل سرقتِ اشیا قیمتیِ انبار، دوربین و دزدگیر نصب نموده و حتی نگهبان استخدام میکنی و یا اینکه در مقابل بحران ها عده ای مسئول زبده را بعنوان ستاد مبارزه با بحران استخدام می نمایی.

در برخی کشورها مقوله ی ترس ریشه کن گردیده و به مدد مسئولین متخصص و ستادهای مبارزه با بحران ،آب در دل مردم تکان نخورده و حین بروز واقعه ،خونی از دماغشان ریخته نمیشود.در این جوامع مسئولین کاملا غافلگیرنشو و خفن هستند!! و به محض وقوع حوادث چنان به مبارزه با مشکلات میپردازند که گویی رُستمند و مشکل بوجود آمده ،اژدهاست.

در این مناطق ساختمان ها آنچنان مستحکم ساخته میشوند که اصلا زلزله هنوز نیامده،تسلیم شده و برمیگردد! تجهیزاتشان برای مهار آتش سوزی آنقدر زیاد است که جنگلی مجال سوختن نمیابد و ساختمانی در مقابل شعله کمر خم نمیکند و بجای آنکه چیزی طعمه ی حریق شود،حریق طعمه ی تدبیر مسئول می شود.کشتی ها و هواپیماهایشان در رادار مشخصند و کوه یا کشتی دیگری خودش را به آنها نمیزند.هوای مردمشان را دارند و شهرهایشان بی هوا نفس نفس نمیزنند.جوانانشان در دانشگاه سرخوش و امیدوار درس میخوانند و در کنار فرزندان مسئولین وارد بازار کار میشوند.بیمارستان هایشان از بیمار خالیست و بخیه از زخم کودکی کشیده نمیشود.تلفات تصادفات جاده ای آنها از جنگ با دشمن خارجیشان بیشتر نیست و سقف معدن هایشان روی سر معدنچیان خراب نمیشود.جوان هایشان ابتدای دوران ازدواج زیر بار قرض و وام پیر نمیشوند و بانک هایشان به علت تورم و اختلاس ورشکسته نمیشوند،در آنجا زندان ها تعطیل است و سالیانه هزارنفر به علت نزاع خیابانی و به ضرب چاقو کشته نمیشوند.نخبه هایشان هم اصلا بهانه ای برای خروج از وطن نمی یابند و...بگذریم.

در آن مناطق کلا اوضاع آرام است و همه خوشحالند،کسی به تمدن چندهزارساله و شعارهای دینی تکیه نمیزند و در مقابل هر چیز کوچکی درفضای مجازی و غیرمجازی، دهان به ناسزاگویی نمی گشاید، هنوز عشق و احترام و حقوق و رسم و رسومات رنگ نباخته و معنی دارند و این قانون است که حرف اول را میزند و قطعا مخالفین حق و عدالت تنبیه میشوند.

در آخر باید بگویم جهانِ آرام و خالی از ترس نیازمند یک صاعقه و قدرتِ معجزه آسا نیست، بلکه این خود انسان ها هستند که انتخاب میکنند چگونه زندگی کنند ،از چه بترسند و با ترس خود به چه شکل مقابله کنند.

این نوشته فارغ از تمام مسائل سیاسی، صرفا کارت دعوتیست برای تامل و تفکر بیشتر


إِنَ‌ اللَّهَ‌ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ‌ حَتَّى‌ یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ‌(رعد11)


اما خداوند سرنوشت هیچ قوم (و ملّتی) را تغییر نمی‌دهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند!