سلام...

بعضی وقتا چیزای ساده رو توو زندگی پیچیده میکنیم!

کارای معمولی،آسون و خیلی روتین رو خیلی خاص . حرفه ای و پیچیده جلوه میدیم...

 

دوستی دارم به اسم معین که توی گوشیم بنام "معین غول آباد" سیوش کردم ،علت این نام گذاری هم این است که آقا معین، در منطقه ی غول آبادِ یزد سکونت دارند، البته هنوز بعد از اینهمه سال زندگی در یزد، نتونستم واقعا علت اینکه چرا یزدیها به مهدی آباد،میگن غول آباد رو بفهمم!!

 

یه روز داغِ تابستون، توو هوای 40درجه،  ساعت 3ظهر با آقا معینِ عزیز رفتیم پمپ بنزین ،طبق معمول معین بنزین زد و مثل همیشه بعد از ده بار فشار دادن شاسیِ ناقل، آخرش نتونست فیکس 5هزارتومن بنزین بزنه و نهایتا رفت و 5035تومن کارت کشید!!

 

بعد از سوار شدن، 3بار کیک زد و موتور روشن نشد...من پیاده شدم،اینبار محکم تر کیک زد،بازم روشن نشد...معین ایندفعه با هر بار کیک زدن یه فوحش هم نثارِ موتور میکرد....لاااامصصصب...موتور روشن نشد....لعنتی....موتور بازم روشن نشد.

 

 معین خیسِ عرق شده بود که مسئولِ پمپ بنزین گفت: داداش خفه کرده و بعد، بدون دادن هیچ راهکاری ،از کنارمون رد شد.

 به معین گفتم داداش بشین من هُل میدم، تو هم بزن دنده دو روشن بشه بریم دیگه خبرمرگمون...مثل اسب پشت موتور میدوییدم و هل میدادم و موتور باز با دنده دو هم روشن نشد.

در آخر وقتی قشنگ دهنمون صاف شده بود و حالمون گرفته شده بود به معین نگاهی کردم و خِس خِس کنان گفتم معین سوئیچِ موتور بازه؟؟!

و معین پس از نگاهی اجمالی، با خنده ای ملیح که در اون لحظه واقعا میخواستم جفت پا برم توو حلقش گفت اعههه نه...هی هی هیع.

 

اونروز که خیلی دیگه حال تفکر نداشتم ولی بعد ها دیدم واقعا برخی امور در کشورما همین مدلیه،یعنی با یه چرخوندن سوئیچ حل میشه ولی ده نفر روی اون نظر میدن و انرژی صرف میکنن و آخرشم هیچی به هیچی!!

 

مخلصیم.یاعلی