آهی به دلم هست که مقدار ندارد

ربطی به هوا، جامعه، دلدار ندارد

آهی به دلم هست که مقیاس ندارد

ربطی به خدا، دلبر و احساس ندارد

آهی به دلم هست ولی تاس ندارد

راهی به پس و پیش و دم ناس ندارد

آهی به دلم هست ولی داغ ندارد

چون حوصله‌ی همدمی زاغ ندارد

آهی به دلم هست ولی خواب ندارد

حتی غم بی آبی مرداب ندارد

آهی به دلم هست ولی ناز ندارد

محصول جدیدیس، کسی باز ندارد

آهی به دلم هست ولی خاک ندارد

ناخالصی و عامل ناپاک ندارد

آهی به دلم هست ولی پاپ ندارد

دنباله‌ی انجیل ولی چاپ ندارد

آهی به دلم هست ولی خاف ندارد

مانند قناریس، ولی قاف ندارد

آهی به دلم هست که سرداب ندارد

حتی دو پیاله ز خَم ناب ندارد

آهی به دلم هست که نقاش ندارد

نقشی به فنا رفته، دگر کاش ندارد

آهی به دلم هست که پیغام ندارد

چون واضح و روشن شده، ایهام ندارد

آهی به دلم هست که همراه ندارد

چون قصد سفر، گردش شبگاه ندارد

آهی به دلم هست ولی باک ندارد

دردست ولی پارگی و چاک ندارد

آهی به دلم هست که بیدار ندارد

محکومِ به اعدام، سر دار ندارد

آهی به دلم هست ولی باج ندارد

چون قصد دغل بازی و تاراج ندارد

آهی به دلم هست که آرام ندارد

چون کودک گم گشته دگر نام ندارد

آهی به دلم هست ولی دام ندارد

بار دگران عرضه‌ی اندام ندارد

آهی به دلم هست ولی قاب ندارد

محدودیت حاصله را تاب ندارد

آهی به دلم هست ولی دان ندارد

تا بند ابد رفته و پایان ندارد

آهی به دلم هست که انگار ندارد

کاغذ، قلم و سوزن و پرگار ندارد

آهی به دلم هست ولی ساز ندارد

ربطی به رپ و سنتی و جاز ندارد

آهی به دلم هست ولی خواب ندارد

حتی غم بی آبی مرداب ندارد

آهی به دلم هست ولی جان ندارد

گرگ است ولی طعمه به دندان ندارد

آهی به دلم هست ولی طاق ندارد

چون حوصله‌ی شاکله‌ای شاق ندارد

آهی به دلم هست که انسان ندارد

راهی به نظربازی و عصیان ندارد

آهی به دلم هست ولی بار ندارد

چون حوصله‌ی شاعر و خودکار ندارد

آهی به دلم هست که سلاخ ندارد

حسی که کسی گم شده در کاخ ندارد

آهی به دلم هست ولی جای ندارد

شرمنده و افتاده‌ی از نای ندارد

آهی به دلم هست که اشکال ندارد

می‌سوزد و می‌سازد و احمال ندارد

آهی به دلم هست که بیدار ندارد

فردی به تمنای دل و یار ندارد

آهی به دلم هست که بسیار ندارد

چون نور که راهی به دل غار ندارد

آهی به دلم هست ولی مال ندارد

چون قصد تجارت به بر کال ندارد

آهی به دلم هست ولی باب ندارد

منظوم بلندیست که اعراب ندارد

آهی به دلم هست که فریاد ندارد

چون آه مرا هیچ کسی یاد ندارد...

احمدرضا زراء نژاد